مجید حامدیان نقل می کند:
قرار بود برویم نوسود، پاسگاه شیخان را فتح کنیم. زمستان بود، چهار پنج بار عملیات کردیم، امّا موفق نشدیم. در عملیات قبلی هم بخاطر همین پاسگاه شیخان بود که شکست خوردیم. می رفتیم و شکست می خوردیم و بر می گشتیم.
نیروها همه کم آورده بودند، از طرفی هم هوا خراب شده بود. همه خسته بودند و می گفتند: «حاجی ما دیگه جلو نمی ریم. چند بار جلو رفتیم، نمی شه، دست نیافتنیه، دیگه نمیایم.» حاجی با همان لبخند ملیح همیشگی اش، شروع کرد به حرف زدن و گفت: «ما مأمور به انجام وظیفه ایم، حالا در این راه اگر شهید بشیم هم شدیم دیگه. مگه شما از اون چریکهای فلسطینی کمترین که ۳۵ بار عملیات کردن و شکست خوردن و باز مجدداً از نو عملیاتو شروع کردن؟»
چنان مثالهای حماسی و هیجان انگیزی آورد که بعد از تمام شدن حرفهایش همه علام کردند: «ما تا آخر هستیم.»
اینطور حاجی نه تنها نیروها را مجاب به ماندن کرد، بلکه روحیه ی آنها را نیز چند برابر کرده بود. رفتیم و موفق شدیم و توانستیم به هدف مورد نظرمان نیز برسیم.

برچسبها: شهید همت, ابراهیم همت, شهید ابراهیم همت, مجید حامدیان
