مجتبی عسگری نقل می کند:
در سنگر فرماندهی با حاجی نشسته بودیم که ناگهان یک نفر با داد و فریاد وارد شد. بدون مقدمه حاجی را مخاطب قرار داده و در مقابل همه با لحنی اهانت آمیز سر حاجی فریاد می کشید. وسط حرفهایش پریدم و گفتم: «مرد حسابی این چه وضع حرف زدنه؟! درست صحبت کن. داری با فرمانده لشکر حرف می زنی ها. گیرم حق با تو باشه، ولی کی به تو همچین اجازه ای رو داده که با حاجی این جوری صحبت کنی؟» گفت: «بشین سر جات! تو دیگه چکاره ای؟» بعد هم دوباره به حرفهایش ادامه داد. سر مسئله ای اعتراض داشت و حاجی را مقصر می دانست که چرا توجه نمی کند.
در تمام مدتی که او بر سر حاجی فریاد می کشید، حاجی ساکت و آرام نشسته بود و بدون کوچکترین عکس العملی به حرفهای او گوش می کرد. آخر سر هم وقتی حرفهایش تمام شد، به او گفت: «حق با شماست. ناراحت نباش، خونسردی خودت را هم حفظ کن. من حتما قضیه را پیگیری می کنم، ان شاء الله درست می شه.»
همه از این نحوه برخورد حاجی درس گرفتیم که چطور توانست خودش را کنترل کند و در کمال آرامش و ادب جواب او را بدهد و خشمگین نشود.

برچسبها: شهید همت, ابراهیم همت, شهید ابراهیم همت, مرد عصبانی
